
سلیمانی، بلقیس متولد ۱ اردیبهشت ۱۳۴۲ داستاننویس، منتقد، پژوهشگر ایرانی است. در شهرستان رابر استان کرمان، به دنیا آمد. پدرش کشاورز و اهل ادبیات بود و در محافل خانوادگی نقلِ داستان میکرد. تحصیلات ابتدایی تا دبیرستان را در همان روستا و شهرستان رابر گذراند. زمینههای خانوادگی و تشویقهای برادر بزرگترش به مطالعه متون ادبی شوق خواندن کتاب را در او برانگیخت و در عینحال، به نوشتن پرداخت. در ۱۳۶۲ ش، دیپلم ادبی گرفت. سال بعد، در دانشگاه تهران پذیرفته شد و در رشتۀ فلسفه تحصیل کرد. در سالهای تحصیل در حوزۀ ادبیات داستانی مطالعات جدی خود را آغاز کرد. در ۱۳۶۸ ش، از دانشگاه فارغالتحصیل شد و در همان سال، با دکتر مجتبی بشردوست، منتقد ادبی، ازدواج کرد که حاصل آن دو فرزند است. پس از چندی، به همراه همسرش روانه رودسر شد و مدت سه سال در آموزش و پرورش به تدریس پرداخت.
در ۱۳۷۷ ش، دخترش را بهدنیا آورد و در پی آن، نگارش نخستین رمانش، بازی آخر بانو را آغاز کرد، اما سالها بعد آن را به دست چاپ سپرد.
او با تشویقهای همسرش، به فضای نقد ادبی گرایش یافت. در ۱۳۷۳ ش در مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد پذیرفته شد .
اولین نقد او در اواخر دهه ۱۳۶۰ش در روزنامۀ اطلاعات منتشر شد و از آن پس، در مجلههای متعددی چون ادبستان، فرهنگ و هنر و ادبیات داستانی و ماهنامه ادبیات و فلسفه و… به نقد آثار ادبی پرداخت. پنج سال نیز عضو تحریریه کتاب ماه ادبیات و فلسفه بود و در حوزۀ ادبیات داستانی قلم میزد. او گاه با نام مستعار «کیمیا سپهری» (نام دختر و پسرش) و «صبا سلیمانی» در روزنامهها و مجلات مطالب مینوشت. داستانهای کوتاه کوتاهش به چند زبان، از جمله انگلیسی و ایتالیایی و عربی و گرجی ترجمه شده است. نگارش مقالات متعدد، حدود ۸۰ مقالۀ تحقیقی و داستان کوتاه، و فعالیتهای گستردۀ مطبوعاتی او را به عرصۀ رماننویسی هدایت کرد. بدین ترتیب، سلیمانی با نقد ادبی وارد حرفۀ نویسندگی شد و تجربیات مطبوعاتیاش در دهۀ ۱۳۷۰ او را در این راه یاری کرد. در این سالها به پژوهش نیز پرداخت و کتابهای: همنوا با مرغ سحر (۱۳۷۹) پژوهشی در زندگی و آثار دهخدا، تفنگ وترازو{نقد وتحلیل ادبیات جنگ} ،هنر وزیبایی از دیدگاه افلاطون وبررسی وضعیت کمی وکیفی ادبیات داستانی در دهه هفتاد را منتشر کرد.
انتشار رمان بازی آخر بانو در ۱۳۸۴ش او را بیشتر به جامعۀ فرهنگی معرفی کرد. این اثر شاخصترین اثر اوست که اندکی پس از انتشار با توجه منتقدان مواجه شد و جایزه ویژۀ جشنوارۀ اصفهان و تقدیرنامه جایزۀ ادبی مهرگان به آن اهدا شد. او برای این اثر، کاندیدای اصلیِ جایزۀ ادبی گلشیری وجایزه منتقدان مطبوعات نیز شد.
بازی آخر بانو، با سه مضمون اصلیِ عشق و روایت و قدرت، رویدادهای سیاسی – اجتماعی دهۀ ۱۳۶۰ ایران را روایت کرده است. در این اثر زنان نقش اصلی و محوری را دارند و اسیر سرنوشت سیاسی و اجتماعی میشوند. فضای تاریک داستان پُر از تجربیات عینی است و این موضوع بر جذابیت اثر افزوده است.
موفقیت سلیمانی در بازی آخر بانو او را به نوشتن ترغیب کرد. داستانهای خاله بازی (۱۳۸۶ ش)، بازی عروس و داماد (۱۳۸۸ ش)، به هادس خوش آمدید (۱۳۸۸ ش)، پسری که مرا دوست داشت (۱۳۸۹ ش) و روز خرگوش (۱۳۹۰ ش) و سگ سالی۱۳۹۳ از آثار بعدی اوست. روز خرگوش، به نوشتۀ نویسنده، نوع جدید از نگارش رمان در آثار اوست که هویت فردی را در لابهلای زندگی شهری نشان میدهد. آذین، شخصیت اصلی داستان، درگیرمسأله هویت است. شخصیت دو بعدیِ او هویتش را به دو شکل نشان میدهد. این اثر درگیری میان گذشته و حال یا به عبارتی، میان نسل گذشته و حال است که تخیل و خاطرات در آن نقش اصلی را دارد. نوستالوژی (کهنالگو) دانشگاه تهران و فعالیت سیاسی و اوضاع امروز جامعه در این رمان به تصویر کشیده شده است. سلیمانی در این رمان حرف اساسی خود را با استعارۀ خرگوش و هویج بیان میکند.
مجموعه داستانهای کوتاه بازی عروس و داماد و پسری که مرا دوست داشت و روز خرگوش تبحر سلیمانی را در نوشتن داستانهای کوتاه و رمان کوتاه، خصوصاً سبک مینیمالیستی، نشان میدهد. اشراف نویسنده به فضای روستایی و مناسبات اجتماعی و اقتصادی این جامعه در داستانهایش بهوضوح دیده میشود.
سلیمانی در طول فعالیتهای فرهنگی و مطبوعاتیاش داوری چند جایزۀ ادبی، از جمله جشنوارۀ بینالمللی برنامههای رادیویی و جایزۀ منتقدان و نویسندگان مطبوعاتی، داوری جشنوارۀ بینالمللی سنندج و… را برعهده داشته است. او اکنون در (۱۳۹۲ش) معاونت فرهنگی بخش بینالملل شهر کتاب کار می کند.
از آثار دیگر او می توان به رمان های من از گورانی ها می ترسم، شب طاهره، مارون، ان مادران این دختران و پیاده، خاطرات نام کوچک من بلقیس اشاره کرد.