به مناسبت درگذشت ساموئل بکت؛
ساموئل بارکْلی بِکت (زاده ۱۳ آوریل ۱۹۰۶ – درگذشته ۲۲ دسامبر ۱۹۸۹) نمایشنامه نویس، رماننویس و شاعراهل ایرلند بود.
او در سال ۱۹۶۹ به دلیل «نوشتههایش – در قالب رمان و نمایش – که در فقر (معنوی)انسان امروزی، فرارَوی و عروج او را میجوید»، جایزه نوبل ادبیات را دریافت نمود.
آثار بکت بیپروا، به شکل بنیادی کیمنهگرا و بنابر بعضی تفسیرها در رابطه با وضعیت انسانها عمیقاً بدبینانهاند. این حس بدبینی اغلب با قریحهٔ طنزپردازی قوی و غالباً نیشدار وی تلطیف میگردد. چنین حسی از طنز، برای بعضی از خوانندگان آثار او، این نکته را دربردارد که سفری که انسان به عنوان زندگی آغاز کردهاست با وجود دشواریها، ارزش سعی و تلاش را دارد. آثار اخیر او، بُنمایههای موردنظرشان را به شکلی رمزگونه و کاهشیافته مطرح میکنند.
مرفی چند شخصیت و طرحی کم و بیش روشن دارد. از بعضی جهات به خود «بکت» شبیه است. زندگینامهنویسان او به خطوط موازی میان این رمان و زندگی بکت اشاره کردهاند. گفتنی است بکت در زمان نگارش این رمان در لندن به روانکاو مراجعه میکرده است.
بکت در همان دوره، عامدانه و به قصد تجربه کردن فضا و روحیهها برای دیدار با «جفری تامپسن»، دوستش، به بیمارستان میرفت. در رمان مطالبی نیز وجود دارد که به خاطرات و دیدهها و شنیدههای بکت از دوران کودکی تا بزرگسالیاش مربوط میشدند. با وجود تمام تمسخرها و شرحهای عینی، روشن است که نویسنده با مِرفی همدلی دارد. این کتاب در دورهای نوشته شد که بکت مانند بسیاری از نویسندگان هموطن و غیرهموطنش تحت تأثیر نویسنده بزرگ ایرلندی «جیمز جویس» بوده است. جویس نیز به بکت اعتنا داشته و گویا دو فصل اول مِرفی را به دلیل علاقهای که به این رمان داشته از بر کرده بود. رمان مِرفی در میان آثار ساموئل بکت نیز موقعیتی متمایز دارد. در این رمان، راوی، بیش از راویهای دیگر بکت، از عقایدش میگوید. هر چند هر بار که این کار را انجام میدهد، خواننده را ذوق زده میکند اما… .