
از من خواستهاند بیوگرافی بنویسم اما نه مثل بقیه. فکر کردم چه کنم که مثل بقیه نباشد؟ اولشخص مینویسماش:
من، سمیه نوروزی، یک سال پیش از انقلاب، اواسط مرداد داغ به دنیا آمدم. پدر و مادرم بعد از گرفتن دیپلم ریاضی و تحصیلات دانشگاهی در رشتههای تخصصی، تصمیم گرفتند علوم انسانی را هم تجربه کنند. این شد که کودکیهای من روی نیمکتهای دانشگاه تهران گذشت و صرفونحو عربی و تاریخ کسروی و مثنوی و گلستان. پس حق داشتم بعد از گرفتن دیپلم ریاضی بروم سرکی بکشم توی دنیای هنر و ادبیات… بعد از گرفتن دیپلم ریاضیام در کنکور هنر شرکت کردم و زبان. طراحی پارچه قبول شدم و زبان فرانسه؛ که معلوم است دومی را انتخاب کردم.
دو سه سالی از تحصیلم در این رشته نگذشته بود که داستانی ترجمه کردم برای نشریۀ دوست کودکان؛ اولین ترجمهام که منتشر شد. بدم نیامد از این کار. کَمکی بعد، دوستی که با ناشری کار میکرد، کتابی نشانم داد دربارۀ حیات سیاسی نوفللوشاتو. از من خواست برداشتم را دربارۀ کتاب بگویم و نظر بدهم که کتاب منتشر شود یا نه… این هم اولین کار بررسیام بود در کسوت کارشناسی نشر. پیش خودم گفتم بد نیست کمی جدیتر به زبان فرانسه نگاه کنم. پس شروع کردم به تالیف ترجمۀ مقاله و نقد و مصاحبه، اول توی روزنامۀ ایرانِ آنسالها، و بعد در مجلات و روزنامههای دیگری مثل شرق، همشهری، سروش اندیشه، اعتماد و اعتماد ملی و آرمان و مترجم و… از آن طرف، کارشناسی ارشد هم شرکت کردم، قبول شدم و در سال ۱۳۸۳ پایاننامهام را دربارۀ عناصر بوطیقا در اشعار ژاک پرهور با استادی دکتر محمدتقی غیاثی دفاع کردم.
همان سال احمد غلامی، که تا هستم و هست دارمش دوست، کتابی بهم پیشنهاد داد برای ترجمه. مرد خسته نوشتۀ طاهر بن جلون را ترجمه کردم، ارسلان فصیحی، که بعدها فهمیدم سختگیریاش زبانزد است، ترجمه را پسندید، نشر ققنوس از کتاب خوشش آمد، کتاب را در سال ۱۳۸۴ منتشر کرد و شد اولین ناشر رسمیام. ترجمهام هم نامزد جایزۀ کتاب سال شد هم نامزد جایزۀ بهترین ترجمۀ سفارت فرانسه. البته که از اولش میدانستم جایزهای در کار نیست وقتی اسم مهدی سحابی و کاوه میرعباسی را میان نامزدها دیدم…
دو سال بعد از مرد خسته، معرکۀ لویی فردینان سلین را ترجمه کردم که نشر چشمه در سال ۱۳۸۷ منتشرش کرد و حالا به چاپ ششم رسیده است. این ترجمه هم سال بعد نامزد جایزۀ پروین اعتصامی شد. حالا چرا باز هم شدم و جایزه نصیبم نشد، خدا عالم است. در تمام این سالها ترجمۀ رمانهای فرانسویزبان نشر چشمه را هم ویرایش میکردم.
همزمان با انتشار معرکه، دوست ناشرم ترجمۀ پسر نوح نوشتۀ اریک امانوئل اشمیت را بهم پیشنهاد داد. ترجمه کردم. تحویل نشر باغ نو دادم. تحویلِ ارشاد دادند. هنوز پساش نگرفتهاند.
یک سال بعد، یعنی در هیاهوی ۱۳۸۸ شدم دبیر بخش داستان خارجی نشر چشمه. ترجمهها را بررسی میکردم، کتاب پیشنهاد میدادم، مجموعه تعریف میکردم، ویرایش میکردم، و در این بین، دورۀ فشردۀ زبان آلمانی را هم در دفتر فرهنگی سفارت اتریش میگذراندم. پیشرفتم بد نبود. دیپلم زبان آلمانی را گرفتم و ترجمۀ یکی دو تا اثر از ادبیات آلمانی را هم ویرایش کردم. سرتان را درد نیاورم. در همین سالها، سه مجموعه داستان از رومن گاری هم ترجمه کردم که هر کدام چند بار تجدید چاپ شد. کمی بعدتر هر سه کتاب را جمع کردیم توی یک مجموعه و کتاب، با عنوان پرندگان میروند در پرو بمیرند در نشر چشمه منتشر شد. این کتاب الان چاپ ششم است.
این وسطها به انتشارات همشهری، ناشر همان روزنامۀ همشهری خودمان، مشاوره میدادم و برایشان ویرایش هم میکردم. یک کتاب کودک هم برایشان ترجمه کردم به اسم ماجراجویی در سرزمین گاوچرانها. کتاب سال ۱۳۹۳ رفت توی فهرست لاکپشت پرنده و چهار تا لاکپشت گرفت.
دیگر شده بودم مشاور چند ناشر. ترجمه و ویرایش هم میکردم. برای روزنامه و مجله هم مینوشتم. چهار سالی هم بود که در نشر چشمه در جایگاه دبیر داستان خارجی بودم و… خسته از خیلی چیزها رفتم سراغ نوشتن. اولین داستانم با عنوان تهراننو سایه ندارد در بخش جنبی دومین دورۀ داستان تهران جایزه گرفت.
همان سال، یعنی سال ۱۳۹۴ ترجمۀ کتاب دوستداشتنیام گذار روزگار نوشتۀ رومن گاری را هم نشر ماهی منتشر کرد؛ که یکی دو باری تجدید چاپ شده.
سرتان را در نیاورم. جاهای زیادی رفتم، آدمهای زیادی دیدم، کارهای زیادی کردم برای این که دوباره برگردم انتشارات ققنوس. بله. از سال ۱۳۹۴ آمدم ققنوس که مثلا مشاور باشم در زمینۀ تخصصم. نگو آدم وقتی دارد با امیر حسینزادگان کار میکند انگار نه فنی بلد است و نه تجربهای دارد…
خلاصه که اینجا ویرایش میکنم، مشاوره میدهم، با ناشرهای خارجی سر کپیرایت چک و چانه میزنم، یکی دو ماه پیش هم مجموعهای ده جلدی ترجمه کردم برای کودکان با عنوان افسانههای مشهور چین.
امیدوارم باز هم ترجمه کنم و چانه بزنم و یاد بدهم و یاد بگیرم.
سمیه نوروزی
تیر ۱۳۹۹