مردی از تبار زندگان

…………………..

روزنامه آرمان ملی

یکشنبه ١٣ شهریور ١۴٠١

…………………..

عباس معروفی، مهر و نشان دهه‌ای سرشار از نبوغ، خلاقیت و رهایی فکری و فرهنگی را بر قلم و ذهنش ثبت کرده بود. در مورد او، خصوصا در این سال‌های اخیر بسیار گفتند و نوشتند؛ از مذمت و ناسزا تا تعریف و تمجید. اما جدای از تمامی آنچه در موردش نوشتند، او خودش بود و یگانه بود. مردی که از منتها‌الیه نگاه‌های متصلب، جذب رویکرد و اندیشه‌های روشنفکرانه شد و نخستین جایزه مستقل ادبی ایران پس از انقلاب را بنیان گذاشت؛ جایزه «قلم طلایی گردون.» یادم می‌آید در آن دوران، چند مجله و نشریه ادبی و فرهنگی، بار فکر و فرهنگ کشور را به دوش می‌کشیدند و دریچه‌هایی بودند برای ما جوان‌ها و نوجوان‌های پا به راه که روشنایی و تنفس آزاد و رها از قید و بند را با آن‌ها تجربه کنیم. «گردون» عباس معروفی، «تکاپوی» منصور کوشان و مدیا کاشیگر، «آدینه» غلامحسین ذاکری و فرج سرکوهی و البته «دنیای سخن» و «ایران فردا.» معروفی نه تنها با تلاشی شایان توجه به انتشار یکی از مهم‌ترین نشریات جریان روشنفکری همت گماشت بلکه توانست فضای عامدانه کم‌رونق شده‌ ادبیات را با جایزه قلم طلایی گردون به هیجان و تکاپویی دوباره برانگیزد و بسیاری را به خواندن و نوشتن امیدوار کند. در کنار کار مطبوعاتی جدی، معروفی رمان‌نویس و داستان‌نویسی حرفه‌ای و کم‌حاشیه بود. چاپ اول تا سوم «سمفونی مردگان»اش چنان از سوی جامعه جوان ایران استقبال شد که بسیاری را در بهت و حیرت فرو برد. او توانست بسیاری را به کتاب خواندن و نوشتن ترغیب کند و پلی باشد میان ادبیات جدی و ادبیات مردم پسند و به اصطلاح پاپیولار. معروفی در عین حال، با جریان‌های اجتماعی و سیاسی روز ایران آشنا بود. او توانست به شکلی مستقل مواضعی بگیرد که به مذاق عده‌ای معدود خوش نمی‌آمد. از این روی گردونش را تعطیل کردند تا به تب غربتی خود خواسته تن دهد. باید بگویم اگر نویسنده و ادیب و روشنفکر سرمایه ملی یک کشور است، برخی نتوانست با امثال معروفی و معروفی‌ها چنانکه شایسته‌شان است برخورد کند. نتیجه این نگاه، مرگ نویسنده‌ «سمفونی مردگان» و «سال بلوا» در غربت است. اما درسی که می‌توان از عباس معروفی گرفت، حتی شکل و شگردهای نوشتنش نیست، هرچند که آن نیز جای تامل بسیار دارد. آنچه معروفی را متمایز می‌کند، امیدواری، تلاش بی‌وقفه و انگیزه عجیبش به زیستن است؛ زیستی که هم روشنفکرانه است و هم متعهدانه. او در غربت برلین نیز دست از تلاش فرهنگی برنداشت و حاصل این تلاش‌ها، تاسیس نشر گردون و کتابفروشی بزرگ «هدایت» در برلین است. معروفی بی‌شک در وطن خویش غریب بود. زود از میان ما رفت. گویی از لحظه‌ جلای وطن، اسباب مرگ غمگینش نیز فراهم آمده بود. ذره ذره پیر شد و فرو نشست، چون بارویی در کویری… معروفی نماد نسل جوانان دهه طلایی ۵٠ است. روشنفکرانی که به دنبال جامعه‌ای آزاد‌تر، شاد‌تر و عادلانه‌ترند. روشنفکرانی که خود می‌دانند سرانجام این مسیر چیست، اما پا به راهند تا مشعل فروزان آگاهی را به نفرات بعدی بسپارند. یاد بعضی نفرات، روشنم می‌دارد! معروفی از آن نفرات است.

درباره نویسنده: مهری محمدی

مطالب زیر را حتما بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *